تا گرفتارش نشوید، قدرش را نخواهید دانست. به یاد آورید اولین باری را که در دوران کودکی، دفتر یا کتاب تان ورقه ورقه شد و غم عالم بر دل تان نشست. اوایل نمی دانستید که برای کندن یک برگ کاغذ از دفترتان، آن کاغذ را از کجا جدا کنید تا پیامدهای منفی کمتری برای شما ایجاد شود. کافی بود که یک بزرگتر؛ پدر، مادر، برادر، خواهر، معلم، ناظم، مدیر، همکلاس، همسایه، عمو، عمه، دایی یا خاله از شما بپرسد؛ «یک برگه کاغذ داری؟!» همین سوال کفایت می کرد که با ذوق زائدالوصفی سراغ اولین دفتر دم دست بروید، آن را باز کنید و از هر جای دفتر که جلوی دست تان می رسید؛ شروع کنید!
طنین صدای جر خوردن کاغذ از دفتر نگون بخت تان در اتاق، هر کدام بار معنایی خاصی داشت. اگر کاغذ را به یکباره از دفتر جدا می کردید در واقع این پیام را برای خواهنده کاغذ ارسال کرده بودید که خیلی آدم لوطی صفت و با مرامی هستید و همه کاغذهای سفید این دفترم، فدای یک تار مویت اما اگر صدای پاره شدن کاغذ، کوتاه و بریده بریده می بود یعنی شما یک موی بدن تان راضی به این کار خبط و غلط نبوده و فقط رودرواسی گیر کرده اید!
چند روز بعد که شما در دنیای خود همچنان بی خبر از همه جا، مشغول سیر در آفاق و انفس کودکانه خویش بوده اید به یک باره متوجه می شدید که یک برگ کاغذ از دفتر شما جدا شده است. در چنین سن و سالی که قلب و روح شما همانند کاغذهای سفید دفترتان از هر نوع سیاهی، پاک و پاکیزه بود، اولین سوء ظن
به خودتان بر می گشت که شاید خودتان آن را کنده اید و به دلیل آلزایمر زودرس آن را به یاد نمی آورید اما با گذشت لحظاتی، شیطان به سراغ تان می آمد و سوء ظن شما را به سمت و سوی اطرافیان تان تغییر جهت می داد تا اینکه بالاخره یک بزرگتر به شما می فهماند که کنده شدن خارج از اراده این برگه، پیامد طبیعی جدا سازی ارادی برگه در آن روز شوم بوده است!
در گذر زمان، تجربه به شما آموخت که باید از وسط دفترتان کاغذ را جدا کرد، همان جا که برگه ها با منگنه به یکدیگر دوخته شده اند. اینجا اولین جایی است که شما دریافتید؛ چیزی یله و رها شده نداریم، اوضاع عالم، حساب و کتاب دارد و هر چیزی را برای محکم کاری و نگهداشت خودش با چیزی دیگر، پیوند داده اند اگرچه ممکن است آن پیوند از چشمان شما دور باشد.
وقتی تبعات نامطلوب کندن برگه های کاغذ از هر جای دفترتان را با همه وجود درک کردید با خودتان عهد بستید که دیگر برای خود شیرینی و یا داوطلبانه، کاغذی از دفترتان را برای شخص دیگری جدا نکنید اماداستان به اینجا خاتمه نمی یافت، حالا کتاب های شما روزگار تاسف بارتری از دفاتر شما پیدا کرده بودند چون نه کسی به شما گفته بود که زاویه باز کردن کتاب نباید از 45درجه بیشتر شود و نه اینکه اگر هم گفته بود، شما آدمی نبودید که به حرف او گوش کنید! در حالیکه هنوز سال تحصیلی به پایان نرسیده، کتاب ها و دفاترتان به شکل اسفناکی مایه آبروریزی شما شده اند! ممکن نیست که کسی اوضاع و احوال آن کتب و دفاتر را ببیند و در ذهنش بر پریشانی و آشفتگی صاحب آنها صحه نگذارد!
برای اولین بار در عمرتان به این فکر می کنید که باید کسی باشد تا بتواند این پریشانی را که در برگه های کنده شده دفترها و کتاب هایتان موج می زند، سامان دهی کند. او یگانه قهرمانی است که می تواند شما را از این بحران رهایی بخشد و نه تنها برگه ها را از تفرق و پراکندگی نجات داده و بدانها تفوق و وحدت ارزانی کند بلکه به شکل شایسته تری آنها را بیاراید.
قهرمان شما همان صحاف بود. همان پیرمرد کم حرفی که به نظر می آمد، چین و چروک صورتش، عینک ته استکانی سنگین او را بر روی بینی مردانه اش نگه داشته است. پیرمرد، کتاب ها و دفترهایتان را استادانه و هنرمندانه صحافی می کرد، دوباره صفحات را به یکدیگر پیوند می داد به طوری که جلد آغازین و پایانی، تمام برگه ها را در آغوش می گرفت و از آنها محافظت می کرد.
صحافی چه کاری می کند؟
برای اندازه گیری ارزش و منزلتش، همین قدر کفایت می کند که شما در عالم خیال تجسم کنید، هنر و فنی به نام صحافی وجود خارجی نمی داشت تا رنج و تحمل وارده را در دیدن هر باره کتابخانه تان با پوست، گوشت و استخوان خود احساس کنید. رنجی که ناشی از کاغذهای بر روی هم تلنبار شده ای است که دسته دسته با نخی به یکدیگر گره خورده اند. شما نمی توانید آنها را کنار هم قرار دهید چون کاغذها خودشان به تنهایی، یارای ایستادن ندارند پس مجبور خواهید بود که آنها را بر روی هم بگذارید. تجسم وهم انگیزی به نظر می رسد!
همانند این است که مجسم کنید، دایره ای وجود نمی داشت پس به ناچار لاستیک های وسیله نقلیه شما گرد نمی بود بلکه همگی مربع می شدند! در این صورت سالها می گذشت و پس از کلی تحقیق و اختراع در نهایت دانشمندان به جامعه بشری نوید می دادند که به علم جدیدی دست پیدا کرده اند که چرخش لاستیک وسیله نقلیه شما را قابل تحمل تر می کند، آنها تازه به شش ضلعی می رسیدند! با این همه باز هم در چنین حالتی برای هر بار چرخش آن اختراع جدید (لاستیکی به شکل شش ضلعی) همچنان رنجی جانکاه را متحمل می شدید. این درست است که لاستیک به صورت شش ضلعی هم، می چرخید و نقل مکان شما صورت می گرفت اما با چه رنجی به مقصد می رسیدید؟!
حالا فرض کنید که هنر و فن ظریف، لطیف، دقیق، خلاقانه و مبتکرانه ای همچون صحافی وجود نمی داشت. در این صورت کتابخانه شما انبوهی از کاغذهای روی هم انباشته شده می بود که فقط با نگاه کردن به آنها، اضطراب و نگرانی بر روح و روان تان حاکم می شد. مصیبت وقتی بیشتر عارض می گشت که شما قصد یافتن مطلبی را می داشتید. آنگاه چگونه می خواستید در این انبوه کاغذهای ولو به هم پیوسته به دنبال موضوع مورد نظر خود باشید؟ حتی تجسم چنین وضعیت نابهنجاری هم، ملال آور است!
اکنون با وجود هنر صحافی، شما می توانید مقابل کتابخانه خود بایستید یا راه بروید و بدون اینکه کتابی را جابجا کنید، کتاب مورد نظر خود را بیابید. در این اثناء اگر آن حظی را هم که از دیدن کتابهای مرتب چیده شده، حس می کنید به سرعت و راحتی یافتن کتاب مورد نظر بیافزائید، آنگاه آرامش روحی بیشتری احساس می کنید. فاصله این آرامش تا آن اضطراب را می توان تصور کرد.
بی تردید بشریت، همه این لذت بصری و سهولت در جستجوی کتاب را باید مدیون و مرهون صحافی و نبوغ و استعداد صحافان در طی اعصار گذشته تا به امروز بداند. تکامل ذوق هنرمندان و شوق صنعتگران صحاف، کار را امروز به مرحله ای رسانده که شما فقط به دنبال گردآوری و به هم چسباندن کاغذها بر روی هم نیستید تا آنها را از آسیب کثیفی، پارگی و پراکندگی در امان نگه دارید بلکه اکنون علاوه بر آنها، زیبایی و چشم نوازی را هم در صحافی کاغذهای خود مطالبه می کنید.
در طی قرون متمادی، تنوع و تکثر در تولید انواع مجلدات توسط صحافان گذشته و حال برای ارج نهادن و پاسخگویی به سلیقه های گوناگون آدمیان در جلد سازی ایجاد شده است. از یک سو؛ به هر میزان که شور و شوق صحافان در طراحی و روش های اجرای صحافی بیشتر می شد، کشش و اقبال مردمی را برای نیل به طرح های جدید فزونی می بخشید و از سوی دیگر؛ به هر میزان که میل و استقبال مردم برای کارهای جدید صحافی بیشتر می شد، شور و شوق صحافان برای دستیابی به طرح های جدید را افزایش می داد.
این ارتباط و اشتیاق دو طرفه را که همواره بر یکدیگر تاثیرگذار بوده اند، می توان در دوره های تاریخی صنعت صحافی با بکارگیری انواع جلدها مانند؛ جلد ترمه، جلد مخملی، جلد شبرو، جلد روغنی(لاکی) به وضوح ملاحظه کرد. البته این میل به کمال از سوی طرفین معامله (یعنی صحافان و مردم) با واسطه گری یاری همیشه مهربان به نام کتاب، پدید آمده است.